تولد موعود

تولد موعود

بر خلاف آن چه کهبرخی از اهل تسنن می پندارندکه موعود یامنجی در آخر الزمان به دنیا می آید ماتشیع اثناعشری عقیده داریم درحدود 1170سال پیش موعود به دنیا آمد و پس ازغیبت بزرگ دیگر دربرابردیدگان مردم جهان ظاهر نشده است درحالی که درطول این سال ها زنده بوده اند وحال هم هستند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
خروج های آخرالزمان

أَخراج

اخراج بر وزن افعال به معنی خروج ها ست که این خروج هارا در آخرالزمانبه وقوع می پیوندد و از نشانه های ظهور است. که از جمله این خروج ها می توان به خروج های ((دجال ، سفیا­نی ، سیدحسنی ، سید خراسانی ، شعیب بن صالح ، شیصبانی ،  عوف سلمی و یما­­نی))


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
او مسلمان نیست.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
عکس های پس زمینه ویندوز مهدوی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
زن =کالا

 فروش زن در رژیم صهیونیستی (اسرائیل)

در آیین بودایی زن چون تمساح یا نهنگ مخوف، خون آشام است که در رود زندگی منتظر می نشیند تا شناوری را شکار کند.

در آیین هندو زن را پس از مرگ شوهرش فدای او می کردند و کنار می سوزاندند

در مسیحیت تحریف شده زن شری ضروری ، وسوسه ای طبیعی ، مصیبتی نیکو، خطری خانگی، جذبه ای نابود کننده و آسیبی رنگارنگ است.

سومریان حق داشتند زن خود را بفروشند یا در برابر وام خود او را به طلب کار بدهند

در دین تحریف شده یهود دختر کالایی است که می توان آن را در هنگام تنگ دستی فروخت.سنت غلط خرید و فروش دختران در بین بنی اسرائیل رواج زیادی داشته است.

ودر امروز همان (زن فروشی) زنده شده زن را مثال یک کالا می دانند و می فروشند

 

 

 

 

 

 

 

صلوان یادت نره!!!!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
شهید لشکر صاحب الزمان(1)

رسیدم به یک بسیجی نوجوان ازش پرسیدم:برادر چرا اومدی جبه..؟

جوابش من و به تامل واداشت

:((دنبال امام زمان اومدم))

بعد از کمی مکث ازش سوال کردم...کی پیداش می کنی..؟

:((هر وقت شهید شم..))

شهدا به خدا شر منده ایم

امروز ما در جنگ نرم بازنده ایم

وای به حالمان اگر نتوانیم



کدستان

صلوان یادت نره!!!!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
انتظار یعنی ....

انتظار یعنی که خود را ساختن

 

بعد از آن بر مهدی پرداختن

 

ما منتظریم نه والله نیستیم موارد زیرا را مطالعه بفرمایید

آنقدر منتظر تعطیلی آخر هفته هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر زمستان و پوشیدن چکمه هستند(خانم ها) که منتظر ظهورش نیستند

آنقدر منتظر مو فقیت در زمینه های مختلف هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر پیروزی تیم ملی وراه یابی به جام جهانی هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر تماس کسی هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر تابستان و سه ماه تعطیل شدن هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر عید نوروز هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر کمترین دوستانمان هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر آمدن اتوبوس تاکسی مترو هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر بازگشت عزیزی از سفر هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر فرا رسیدن روز موعد هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر آخر ماه هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر شروع شدن برنامه تلوزیونی دلخواه خود هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

آنقدر منتظر برد ایران در مقابل استرالیا ، مقدماتی جام جهانی 98 بودیم که منتظر ظهورش نبودیم

آنقدر منتظر برد تیم دلخواه در شهر آورد هستیم که منتظر ظهورش نیستیم

 

آنقدر منتظر...

 

آنقدر منتظر...

 

آنقدر منتظر... 

 

 

شما بنویسید مخصوص شما

(با دادن نظر در این پست شما این  " آنقدر منتظر...."  را پر کنید تا به اسمتان درج شود)

  

 

امام زمان تنهاکسی است که بدلیل این مقدارطول کشیدن غیبتش نمی توانیم

سر زنشش کنیم

 

بلکه باید خودمان را ملامت کنیم

او زمانی می آید که جهان منتظرش شوند نه فقط ما

یا مهدی کاش کمی منتظرت بودیم

 

 

 *ما نظر خود را از شما برنمی گردا نیم وفراموشتان نمی کنیم*

حضرت حجت بن الحسن العسکری(عج)

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : پنج شنبه 14 آذر 1392
امسال سال فرج است اگر ......

امسال سال فرج است اگر خواستار آن باشیم..........

سال ها گذشت او نیامد .... چرا اودر نود و دو مین سال صده 13 نیاید

اللهم عجل لولیک الفرج

امام جعفر صادق می فرماید:

نوروز روزی ست که قائم ما ظهور می کند ودر این روز بر دجال چیره می شود واورا در کنار کوفه دار می زند هیچ نوروزی نمی رسد مگر اینکه مادر امتظار فرج هستیم
 

بحار الانوار ج56ص120

 

120


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : پنج شنبه 14 آذر 1392
نگاه آخرالزمانی
شاید در صحیفه امام خوانده باشیم که فرمود : هر کس در حکومت جمهوری اسلامی در حوزه مسئولیت خود - که همه ما طبق روایت کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته مسئولیم - اگر نگاه آخر الزمانی نداشته باشد خائن است.
آیا ما این گونه تفکر و زندگی می کنیم؟ آیا من وزیر ، من نماینده مجلس ، من وکیل ، من دانشجو و حتی دانش آموز این گونه زندگی می کنیم؟ یا نه فقط به پست و مقام و جایگاه خود و یا میزان حقوق دریافتی خود و یا مدرک تحصیلی خود می اندیشیم و دغدغه بزرگتر نداریم؟ هدف من مسئول از گرفتن یک پست و مقام چیست؟ هدف من جوان از ادامه تحصیل و گرفتن مدرک تحصیلی چیست؟ آیا این همه حرص به خاطر خداست ، من چه نقشی در دوره آخر الزمان ایفا می کنم؟ اصلا حواسمان هست علت غیبت امام زمانمان چیست ، جز غفلت ماست؟ آیا از زندگی همین کافی است که درسی بخوانم و یک زندگی خوب تشکیل دهم و یک کار مناسب هم پیدا کنم؛پس جایگاه امام زمانمان چه شد؟

نمایندگان مجلس می بایست در دادن رای اعتماد به وزیران انتخاب شده نگاه آخرالزمانی ایشان را نیز در نظر بگیرمد

 

اللهم بلغ مولانا صاحب الزمان

صلوان یادت نره!!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : پنج شنبه 14 آذر 1392
معجزه کلام

خطبه بدون نقطه بدون الف


اين خطبه حضرت علی زمانی ايراد شد که عده ای از شعرا و اديبان عرب در بازار عکاظ گرد هم جمع شده بودند و در وصف بتهای اعراب و سنتهايشان اشعار فاخر می سرودند. عده ای از آنان با لحن استهزاء ‌از حضرت درخواست کردند تا به جمع آنها بپيوندد و آنها را با کلام خود به فيض برساند که در کمال تعجب همگان يکی از بزرگترين آثار ادبی - معنوی تاريخ به وقوع پيوست و حضرت خطبه ای ايراد کردند که تمام حروف آن فاقد نقطه است. هر چند مطالب و مسائل بيان شده در اين خطبه بيشتر شامل حال شعرا و افکار آنان در همان زمان بوده ولی توجه به معانی آن نيز خالی از لطف نيست. برای راحت تر شدن ترجمه هر بند را با شماره اختصاصی نوشته ام تا در تطبيق ترجمه با متن اصلی راحت تر باشيد.

الحَمدُللهِ المَلِک ِالمَحمُودِ المَالِک ِالوَدُودِ مُصَوّرِ کلِّ مَولود وَ مَآلِ کلِّ مَطرُود(1) سَاطِع ِالمِهادِ وَ مُوَطّدِ الأطوادِ وَ مُرسِلِ الأمطارِ وَ مسَهِّلِ الأوطارِ وَ عالِمِ الأسرارِ وَ مُدرِکِها وَ مُدَمِّرِ الأملاکِ وَ مُهلِکِها (2) وَ مُکَوّرِ الدُّهُورِ وَ مُکرِّرُِها وَ مَورِدِ الأمورِ وَ مَصدرِها . عَمَّ سَماحُهُ وَ کمُل رُکامُه وَ هَمَلَ(3) . وَ طاوَعَ السّؤالَ وَ الأمَلَ وَ أوسَع الرَّمَل وَ أرمَلَ(4). أحمَدُه حَمداً مَدُوداً مَداه وَ اُوحِّده کَما وَحَّدَ الأوّاه وَ هُوَالله لا إلهَ لِلأممِ سِواه وَ لا صَمادِعَ لِمَا عَدَّلَه وَ سَوّاه(5) .
أرسَل محمَّداً عَلَماً لِلأسلام وَ إمَامَاً لِلحکّام. مسَدِّدِا لِلرَّعَاع وَ مُعَطّلَ أحکام وُدَّ وَ سِواع (6). أعلمَ وَ عَلّمَ وَ حَکَمَ وَ أحکَمَ وَ أصّلَ الأصولَ وَ مَهَّدَ . وَ أکَّدَ المَوعُودَ وَ أوعَدَ.(7) أوصَلَ الله لهُ الإکرامَ وَ أودَعَ روحَه السّلامَ وَ رَحِمَ آله وَ أهله الکِرامَ ؛ مَا لمَعَ دالَ وَ مَلعَ دالٌّ وَ طَلعَ هِلالٌ وَ سمِعَ إهلالٌ(8) . إعمَلوُا رَعاکُمُ الله وَ أصلِحوا الأعمَالَ وَ اسلکُوا مَسَالکَ الحَلال وَ اطرَحوا الحَرامَ وَ دَعُوه وَ اسمَعُوا أمرَ اللهِ وَ عُوه(9) وَ صِلوا الأرحَامَ وَ رَاعُوهَا وَ عاصُوا الأهوَاءَ وَ اردَعُوها وَ صَاهِروهَا أهلَ الصَّلاح وَ الورعِ . وَ صَارِمُوا رَهطَ الّلهوِ وَ الطّمَعِ(10) وَ مُصاهِرُکُم أطهَر الأحرَار مَولِدا وَ أسرَاهم سؤدَداً وَ أحلاهم مَورِداً (11) وَ هَا هوَ اَمَّکم و حَلَّ حَرَمَکم مُملِّکاً عرُوسَکُم المُکرَّمَة وَ مَاهِرَهَا کَمَا مَهَرَ رَسول اللهِ أمَّ سَلمَة وَ أکرَمَ صَهرٍ.(12) أودَع َالأولادَ وَ مَلکَ مَا أرَادَ وَ مَاسَهَا وَ لا وَهَمََ وَ لا وَکسَ مُلاحِمَه وَ لا وَصَمَ. (13) أسألُ اللهَ لکُمُ أحمَادَ وِصَاله وَ دَوَامَ أسعَادِهِ وَ ألهَمَ کُلا ً إصلاحَ حالِه وَ الأعدادَ لمآلِه وَ مَعَادِهِ وَ له الحَمد السَّرمَد وَ المَدح لرَسُولِه أحمَدَ.(14)

سپاس خدای را که فرمانروای ستوده، مالک محبوب، نقش بند هر مولود ، پناهگاه هر رانده شده است(1). هموار کننده زمين و استوار کننده کوهها و فرستنده باران ها و آسان کننده نيازها و آگاه به رازها و درک کننده آنها. نابود کننده املاک و از بين برنده آنها(2) و در هم پيچنده روزگار و بازآورنده آنها و منشأ و سرچشمه کارها . (آن کسی که) بخشش او فراگير و نعمتش کامل و ريزان است (3). درخواست ها وآرزو ها را پاسخ گفت و صحرا ها را گسترش داد و شنها را روان ساخت.(4) او را به ستايشی جاودانه می ستايم و او را يگانه می دانم آنگونه که عاشق نالان او را يگانه می داند. و اوست خدايی که جز او خدايی برای امتها نيست. کسی که هيچ مانعی او را از عدالت و مساوات باز ندارد.(5)
محمد(ص) را به فرستاد به عنوان شاخص برای اسلام و پيشوای فرمانروايان ، استقامت کننده در برابر جاهلان و و از بين برنده احکام بتهای ود و سواع(6) . آگاه کرد و آموخت و استوار ساخت و محکم نمود و اصول را پايه گذاری کرد وآماده نمود و بر وعده قيامت تأکيد نمود(7). خداوند او را به درجه بزرگواری رساند و در روحش سلامت را به امانت نهاد و خاندان گراميش را مورد مرحمت قرار داد تا زمانی که خورشيد بدرخشد و ماه بتابد و گرگ جست و خيز نمايد و صدای تلبيه ( لبيک گفتن) حجاج شنيده شود(8). عمل کنيد تا خداوند رعايت حال شما را بکند و کار ها را اصلاح نماييد و راههای حلال را بپيماييد . حرام را ترک کرده و کنار بگذاريد و دستور خداوند را بشنويد و حفظش کنيد(9) و صله ارحام را به جای آوريد و آنرا رعايت نماييد و از هواهای نفس سرپيچی کنيد و آنها را دور افکنيد و با افراد شايسته و پاکدامن وصلت نماييد و از گروه عياش و طمع کار دوری کنيد(10). دامادهای شما بايد پاکترين آزادگان از لحاظ ولادت و پر افتخارترين از نظر شرافت و شيرين ترين از لحاظ برخورد باشند(11) و اينک او قصد شما را کرده و در حريم شما وارد شده و عروس گرامی شما را مالک می باشد و مهر او را ادا می کند همچنان که رسول الله ام سلمه را مهر داد و او گرامی ترين داماد است (12). فرزندانی را به يادگار گذاشت و آنچه را خواست مالک شد و با او نرمخويی نمود و شک نکرد و بر خويشان عيب و نقص نگرفت .(13) از خداوند برای شما می خواهم شما حمد کننده نعمتهای پياپيش باشيد و مشمول ادامه خوشبختی هايش گرديد. خدايی که به همگان اصلاح نمودن حال خويش و آمادگی برای معاد را الهام نمود . ستايش جاودانی مخصوص اوست و ثنا و سپاس برفرستاده او ـ احمد ـ باد. (14)

خطبه بدون‏ «الف» امیرالمؤمنین علیه السلام


روزی جمعی از اصحاب پیغمبر بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟ معلوم شد حرف الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حضور داشتند. بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای فرمودند. چنانکه عقلها حیران ماند و نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛ یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است.
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.
ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد.
نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند.
قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.
)در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند.
)اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
)اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند.
داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود.
هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند.
فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.
به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که )ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.
پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.
شرح ابن ابی الحدید ج 19 ص 140 تا ص 143، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه ج 1 ص 87 خ 20، کنز العمال ج 16 ص 208 تا ص 213 ش 44234، سفینة البحار ج 1 ص 397 با نقل از ج 9 بحار الانوار چاپ قدیم، تاریخ عماد زاده ص 436 جلد امیر المؤمنین (ع)
واحد تحقیقات پایگاه اطلاع رسانی دارالعرفان

 

کدستان
صلوان یادت نره!!!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مصطفی.کاویانی
تاریخ : پنج شنبه 14 آذر 1392

تعداد صفحات : 6